۱۳۹۰ تیر ۱۰, جمعه

مفهوم ویران شده آزاده گی را با اهدای آزادی تان، آباد کردید!

یادداشت وارده// سهیل سروش نیا وبلاگ مسدود شده بند 209

دیری است مفاهیم، در این مرز جغرافیایی استحاله شده اند. عشق، آزادگی، ایمان و ده ها سرود زیبای دیگر هستی، تنها واژه هایشان پابرجا مانده و مفهوم واژه به نهایت خفیف شده است. در این زمانه بی معنایی واژه ها، جمعی بر خواستند، پرچم احیای مفاهیم را به دست گرفتند و به نبرد با وجدانهای ناپاک و وجدانهای خفته رفتند. وجدانهای آلوده، پرچم را شکستند، زدند، کشتند و به اسارت بردند و وجدانهای خفته به تماشا نشستند.

این پایان راه بود اگر آنها نبودند. این انتهای مسیر بود اگر آنها در اسارت جسم، روح خود را نیز به بند پاسبان میسپردند

آری پرچم شکسته و فریاد خفه شد اما اینان چنان ایستادند که دیگر ضرورتی به پرچم نبود. اکنون اسیران مان نماد و پرچم مفاهیم به یغما رفته شده اند و وجودشان آن مفاهیم را فریاد میکند. اصلا خود خود خود عشق، مترادف آزادگی و معنای ایمان شدند.

عزیزان در بند! اکنون حضورتان عینیت تمام نمای انسانیت است. روحتان که بلند بالاست، جسمتان را نیز پاس بدارید که هیبتتان بیرقهای برافراشته آزادگی در این روزگار است.

درود بر بزرگی شما مبارزان نستوه...

یادداشت وارده// مدرنیته
جنبش آزادی خواهی مردم ایران، این کاروان هنوز به مقصد نرسیده از دوران مشروطه، در این برهه از تاریخ به رنگ سبز در آمده و پرچم آغشته به خون آن به دستان ملتی رنج کشیده و ستمدیده به ایرانیان این روزگار رسیده است. جنبش سبزی که رسالت تاریخی خود یعنی فتح سنگرهای وجدان ایرانیان و بیدار کردنشان از این خواب سنگین را به قیمت پرپر شدن لاله های جوانش با موفقیت انجام داد. 

اما چندی است که صدای فریاد این مردم خاموش گشته و از طرفی استبداد، عقل ضعیف این دیو تشنه به خون اسلامی را بیش از هر زمان دیگری زائل کرده و جنون خونریزی و وحشیت آن را شدت بخشیده است. قتل هاله سحابی در روز تشییع جنازه پدر، که به رساتی عزت این سرزمین بود، و همچنین رضا هدی صابر که در اعتصاب غذا به سر می برد صاحبان وجدان های بیدار را در بهت و ماتمی وصف ناشدنی فروبرد و بار دیگر مجال خشکیدن اشک از چشمان خیسشان را گرفت.

پس از این حوادث تلخ سکوت آزار دهنده ای بر ایران حاکم شد. خون عزیزانمان را مقابل چشمانمان ریختند و ما هیچ نکردیم. شاید گمان کردیم نمی شود و نمی توانیم. اما در همین شرایط بود که خبر اعتصاب غذای 12 زندانی سیاسی و متعاقبا پیوستن چند زندانی دیگر به آنها همگان را متوجه خود ساخت. دلیر مردانی که به قیمت هزینه کردن از جانشان هم که شده نگذاشتند پرچم گرانبهای مبارزات بر روی زمین بماند و نشان دادند که در اسارت دژخیم و سخت ترین شرایط نیز می توان پایدار بود و نباید دست از مبارزه کشید.

این نامه را نگاشتم تا بگویم برادران، پیامتان را شنیدیم و درسی را که آموختید فراگرفتیم. قسم به عزم جزم و پایداری لایق ستایشتان، با سکوت و بی عملی به خون های ریخته شده و مادران داغ دار خیانت نخواهیم کرد و همراهانمان را تنها نخواهیم گذاشت. همرزمان! عهد می بندیم دوشادوش یکدیگر تا رسیدن به آرمانهایمان ایستادگی کنیم و دست از مبارزه و مقاومت نکشیم. آری! به خونخواهی یاران پرکشیده مان بر می خیزیم، یا از بند دیو و دد آزاد می شویم و یا جامه سرخ بر تن کرده در لاله زار ایران زمین به عزیزان جاودان شده مان می پیوندیم.